آسمان ابی
چو بر بستی به روی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم خیالت ساده دل تر بود و با ما ار تو یک رو تر من اینها هر دو با آیینه دل روبرو کردم فرودا ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شست وشو کردم صفایی بود دیشسب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم تو با اعیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت کریه پنهان در گلو کردم ازین پس شهریارا ماغ و از مردم رمیدنها که پیوند خاطر با غزالی مشک بو کردم
نوشته شده در سه شنبه 91/5/24ساعت
5:3 عصر توسط میترابهار نظرات ( ) |
Design By : Pichak |